ژوزف استالین ، خون آشام شوروي (3)
ژوزف استالین ، خون آشام شوروي (3)
ژوزف استالین ، خون آشام شوروي (3)
تهيه كننده : محمود كريمي شروداني
تصفیه و تبعید
تصفیه کبیر
این دوره معمولاً با حضور سراسری پلیس, مظنونیت همگانی به «خرابکاران» , محاکمههای نمایشی, و زندانها و اعدامهای مخالفان تصویر میشود.
استالین را مسئول اصلی تصفیه کبیر مینامند.
استالین به عنوان صدر دفتر سیاسی در اواسط دهه ۳۰ با «تصفیه کبیر» در حزب تقریباً تمام قدرت را در دست خود گرفت. او این کار را به عنوان تلاش برای اخراج اپورتونیست ها و ضدانقلابیون توجیه میکرد. قربانیان تصفیه معمولاً از حزب اخراج میشدند اما مجازاتهای بیشتری از اردوگاههای کار اجباری و گولاگ تا محاکمه توسط ان.ک.و.د و اعدام انتظار بسیاری را میکشید.
دوره اصلی تصفیه پس از قتل سرگئی کروف، رهبر محبوب حزب در لنینگراد آغاز شد. کروف بسیار نزدیک به استالین بود و قتل او حزب بلشویک را تکان داد. استالین، که میگویند میترسید خود او قربانی بعدی باشد، شروع به محکم کردن امنیت کرد و مخالفان خود را به «جاسوسی» و «ضدانقلابی» متهم کرد.
محاکمههای اصلی که به ریاست آندره ویشینسکی برگزار میشد، به «محاکمههای مسکو» معروف شدند، اما محاکمههای مشابهی در تمام کشور برگزار شد.
به دستور استالین ۶۶ نفر از چهرههای برجستهی حزب و فعالان "صدر انقلاب" که برخی از آنها حتی معروفیت جهانی داشتند، در سه دادگاه "علنی" محاکمه شدند.
دادگاه اول :
دادگاه دوم :
دادگاه سوم :
به موازات این سه دادگاه، یک دادگاه نظامی در ژوئن ۱۹۳۷ ژنرال میخائیل توخاچفسکی و یازده نفر از فرماندهان ارتش سرخ را به محاکمه کشید، که خبر آن در رسانهها انتشار یافت. به دنبال آن سه چهارم فرماندهی ارتش سرخ "تصفیه" شد.
اتهام اصلی متهمان عبارت بود از همکاری با تروتسکی و عناصر دستراستی که گفته میشد تلاش میکنند با حمایت کشورهای سرمایهداری (آلمان یا انگلستان یا ژاپن) نظام سوسیالیستی را در شوروی سرنگون کنند. مبنای دادرسی اصل ۵۸ قانون کیفری شوروی بود، که برای توطئه علیه نظام سوسیالیستی و تلاش برای برگرداندن نظام سرمایهداری مجازات اعدام در نظر گرفته بود.
سرکوب بسیاری از انقلابیون و اعضای برجسته حزب باعث شد که لئون تروتسکی اعلام کند رژیم استالین با «رودخانهای از خون» از رژیم لنین جدا است. کسانی مثل سولژنیتسن معتقدند که استالین عقاید خود را از لنین و اعمالی مثل اعدام مخالفان سیاسی در جنگ داخلی روسیه گرفتهاست. قتل تروتسکی در آگوست ۱۹۴۰ در مکزیک (جایی که او از ژانویه ۱۹۳۷ در تبعید زیسته بود) آخرین و مشهورترین مخالف استالین در رهبری قدیمی حزب را نیز از جای برداشت. حالا تنها سه نفر از «بلشویکهای قدیمی» (دفتر سیاسی زمان لنین) به جا مانده بودند. خود استالین، میخائیل کالینین، و مولوتوف.
دوران تصفیه مختص به مقامات حزبی نبود و بسیاری به جرم «فعالیت ضد شوروی» و به عنوان «دشمن خلق» دستگیر و محاکمه میشدند.
در اواخر تصفیه. دفتر سیاسی، نیکولای یژوف، رئیس وقت ان.ک.و.د را برکنار و بعدها اعدام کرد. بعضی تاریخ دانان همچون امی نایت و رابرت کانکوئست معتقدند که این عمل از سوی استالین و برای پاک کردن جرم از نام خود بودهاست.
ضمن تصفیه تلاشهای بسیاری برای عوض کردن تاریخ در کتابهای درسی شوروی و منابع تبلیغی بود. بسیاری از قربانیان اعدامی از کتابها و عکسها بیرون گذاشته میشدند که گویی هرگز وجود نداشتهاند. نهایتا تاریخ انقلاب جوری روایت میشد که گویی تنها دو شخصیت داشتهاست. لنین و استالین.
تبعیدها
بیش از یک و نیم میلیون نفر به سیبری و جمهوریهای آسیای مرکزی تبعید شدند. دلایل رسمی تبعید جدایی طلبی، مقاومت در مقابل دولت شوروی و همکاری با آلمانیهای اشغال گر عنوان میشدند.
گروههای قومی ذیل بیش تر از همه قربانی این تبعیدها شدند: اکراینیها، لهستانیها، کرهایها، آلمانیهای ولگا، تاتارهای کریمه، کالمیکها، چچنیها، بالکارها، کاراچایاها، ترکهای مشکیتی، فنلاندیها، بلغاریها، یونانیها، ارمنیها، لاتویاییها، لیتوانیاییها، استونیاییها و یهودیها. بسیاری از کولاکها نیز به سیبری و آسیای مرکزی تبعید شدند.
در فوریه ۱۹۵۶ نیکیتا خروشچف به محکومیت این تبعیدها پرداخت و آنها را در مخالفت با اصول لنینیستی خواند و اکثر آنها را به جای خود بازگرداند.
اهمیت تاریخی این تبعیدهای دسته جمعی بسیار است و همین امروز نیز اهمیت خاصی برای جنبشهای جدایی طلب در دولتهای بالکان، تاتارستان، و چچن دارد.
دادگاههای استالین چگونه بود؟
دهها نفر از سران حزب کمونیست و فرماندهان ارتش سرخ به دستور استالین رهبر حزب و رئیس دولت اتحاد شوروی در برابر دادگاه قرار گرفتند. استالین شخصا در اتاقکی مخفی بر جریان دادگاهها نظارت داشت و از طریق زیردستان خود جریان دادگاه را هدایت میکرد.
ماشین اعترافات
کیفرخواست حاوی هیچ سندی نبود و تنها بر پایهی اقاریری تنظیم شده بود که خود متهمان در بازجوییها ارائه کرده بودند. این اقاریر پر از اظهارات ضد و نقیض بود و روشن بود که متهمان دروغ گفتهاند. برای نمونه برخی متهمان "اعتراف" کردند که در کشورهای خارجی مانند فنلاند و دانمارک و نروژ با تروتسکی یا فرستادگان او دیدار کردهاند، در حالیکه اطرافیان آنها میدانستند که آنها هرگز خاک شوروی را ترک نکردهاند.
در مواردی دروغ کاملا آشکار بود، مثلا ایوان سمیرنوف اعتراف کرده بود که در سوءقصد به جان کروف در دسامبر ۱۹۳۴ شرکت داشته است، در حالیکه او از یک سال قبل از آن دستگیر شده و در زندان بود.
اما "حقیقت" چیزی بود که برای این دادگاهها کمترین اهمیتی نداشت. طرفداران استالین باید احساس حقانیت میکردند و دشمنان او باید مرعوب میشدند.
شیوههای اعترافگیری
هنوز چندوچون شکنجههایی که برای گرفتن اعتراف به کار رفته بود، کاملا روشن نیست. مسلما فشارهای زیادی در کار بوده: از بیخوابیهای چندروزه، شکنجههای جسمی مداوم و طاقتشکن به گونهای که زندانی نمیرد اما روزی هزار بار مرگ خود را آرزو کند؛ تا شکنجههای روانی، انزوای مطلق، بازجوییهای ناگهانی و طولانی...
با فشارها و تحقیرهای دایمی، شخصیت زندانی در هم میشکند. هویت هنجاری و اخلاقی او درهم میریزد. رفته رفته حساسیت و هشیاری ذهنی خود را از دست میدهد و حافظه او فلج میشود. زیر دست مأموران چنان احساس ضعف و حقارت میکند، که همه چیز، از جمله مقاومت، برای او بی معنا میشود.
"کار صبورانه روی متهم"
یکی از شگردهای رایج پراکندن تخم بدبینی میان زندانیان بود. زندانی حس میکرد که همه علیه او دست به دست هم دادهاند. رادک و بوخارین دو دوست و همرزم قدیمی بودند اما بازجویان توانستند آنها را علیه یکدیگر تحریک کنند.
یکی از شیوههای دیگر فشار بر متهمان با استفاده از روابط خانوادگی و عاطفی بود. زینوویف و کامنف به برخی خطاهای سیاسی "اعتراف" کرده بودند، اما زیر بار اتهام "خیانت" نمیرفتند. استالین از طرف هیئت سیاسی حزب به آنها قول داد که اگر اعتراف کنند، آزاد میشوند و بستگان آنها نیز در امان خواهند ماند. پس از صدور رأی دادگاه نه تنها هر دو به قتل رسیدند، بلکه بیشتر خویشاوندان آنها نیز دستگیر و اعدام شدند.
به نظر مؤرخان یک عامل ایدئولوژیک نیز در اعترافگیری از متهمان مؤثر بوده است: به زندانی تلقین میشد که او قربانی سادگی و نیکدلی خود شده و ناخواسته به "آرمان کمونیسم" خیانت کرده است و اکنون تنها با اعتراف داوطلبانه است که میتواند این خطا را جبران کند.
پیامدهای پاکسازی
استالین که از نوعی جنون بدگمانی رنج میبرد، مدام در حال کشف توطئههای عجیب و خنثی کردن آنها به شیوهی خود بود.
تمام اعضای هیئت سیاسی حزب کمونیست محاکمه شدند، غیر از دو نفر: تروتسکی و استالین. تروتسکی از شوروی فرار کرد و استالین خود مشغول محاکمۀ دیگران بود. از ۱۳۹ عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست در سال ۱۹۳۴ میلادی، ۹۸ نفر دستگیر و بیشتر آنها تیرباران شدند.
عمق فاجعه تصفیه ارتش از افسران کاردان در زمان حمله ارتش نازی به شوروی و عقب نشینیهای پیاپی ارتش سرخ آشکار شد. یک آمار تاریخی میگوید تعداد افسرانی که به دست استالین کشته شدند، بیش از افسرانی است که در جنگ جهانی دوم در جبهههای "جنگ بزرگ میهنی" جان دادند.
طبق آمار رسمی که در زمان گورباچف منتشر شد: در ۱۹۳۷ و ۱۹۳۸ بین ۴ و نیم تا ۵ و نیم میلیون نفر دستگیر شدند. بین ۸۰۰ تا ۹۰۰ هزار نفر به اعدام محکوم شدند. در اواخر دهه ۱۹۴۰ میان ۵ و نیم تا ۶ و نیم میلیون نفر در مجمع الجزایر گولاگ زندانی بودند. تنها یک دهم افرادی که به اردوگاهها فرستاده شدند، از سرما و گرسنگی جان سالم به در بردند.
در دوران جنگ سرد (به ویژه دهه ۱۹۵۰) برخی از کشورهای اروپای شرقی (مجارستان و چکسلواکی و بلغارستان) الگوی دادگاههای نمایشی استالین را تکرار کردند.
جنگ جهانی دوم
با این که معاهده مولوتوف-ریبن تروپ رسما تنها قول عدم اشغال مقابل بود اما بندی مخفی نیز در آن موجود بود که بر طبق آن اروپای مرکزی به دو منطقه کنترل بین دو قدرت تقسیم میشد. قرار بود که اتحاد شوروی بخش شرقی لهستان (که عموماً اکراینیها و بلاروسها در آن زندگی میکردند) و لیتوانی و لاتویا و استونی و فنلاند را در اختیار گیرد. بند مخفی دیگر در مورد بساربیا، بخشی از رومانی، بود که قرار بود به شوروی اضافه شود.
نخست وزیر بریتانیا ،وینستون چرچیل ،رئیس جمهور آمریکا ،فرانکلین روزولت و استالین در کنفرانس یالتا
در نوامبر ۱۹۳۹ استالین نیروها را به مرز فنلاند فرستاد تا جنگی راه بیاندازد. جنگ زمستانی بین اتحاد شوروی و فنلاند سخت تر از آن چه استالین فکر میکرد از آب در آمد و شوروی تلفات زیادی داد. شوروی در مارس ۱۹۴۰ نهایتا پیروز شد اما مشکلات و محدودیتهای ارتش شوروی به بقیه دنیا و خصوصا آلمان لو رفته بود.
در ۵ مارس ۱۹۴۰ رهبری شوروی حکم به اعدام بیش از ۲۵۷۰۰ فعال «ناسیونالیست و ضدانقلابی» لهستانی در بخشهایی از جمهوریهای اکراین و بلاروس (که از خاک لهستان به شوروی اضافه شده بودند) داد. این به عنوان قتل عام کاتین مشهور است. ( در قسمت هاي بعدي به اين موضوع پرداخته ايم)
در ژوئن ۱۹۴۱ هیتلر معاهده مولوتوف-ریبن تروپ را نقض کرد و در عملیات بارباروسا بخشی از خاک اتحاد شوروی را اشغال کرد. استالین گرچه جنگ با آلمان را محتمل میدانست اما آماده اشغالی به این سرعت نبود. ویکتور سووروف در این زمینه نیز نظری متفاوت دارد. او مدعی است که استالین از اواخر دهه ۳۰ آماده شده بود و خود تصمیم داشت در تابستان ۱۹۴۱ آلمان را اشغال کند. از این رو سووروف معتقد است حمله هیتلر به نوعی «اقدام پیشگیرانه» بودهاست. این تئوری مورد قبول ایگور بونیچ، میخائیل ملتویکوف، و ادوارد رادزینسکی بودهاست اما اکثر تاریخ دانان غربی با آن مخالفند.
ژنرال فدور فون بوخ در خاطراتش میگوید که ارتش آلمان (آب ور) کاملاً آماده حمله شوروی علیه نیروهای آلمان در لهستان بودهاست و این حمله را تا حداکثر ۱۹۴۲ انتظار میکشیدهاست. نبرد مرگبار با فاشیسم زندگی ۲۷ میلیون از مردم شوروی را بلعید.
منابع تحقیق :
كتاب «میراث مبهم»، استالین و استالینیسم، آلن وود ،ترجمهٔ محمد رفیعی مهرآبادی. چاپ اول، تهران: نشر خجسته، ۱۳۸۱
همشهری
www.tabnak.com
سایت روزنامه جام جم
www.seemorgh.com
Fa.wikipedia.org
/ن
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}